عباس کوچولوی منعباس کوچولوی من، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 8 روز سن داره
حسین کوچولوی مامانیحسین کوچولوی مامانی، تا این لحظه: 8 سال و 3 روز سن داره
پیوند عشق من و باباپیوند عشق من و بابا، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 13 روز سن داره

عباس ملکی کودک دوزبانه فارسی انگلیسی

عباس من راه افتاد دلم به تاپ تاپ افتاد

عباس جان عزیز مادر اولین قدم گذاشتنت به روی کره ی خاکی مبارک امیدوارم در این مسیر زندگی که در پیش رو داری فقط و فقط در راه و مسیر راست قدم برداری و رستگار دنیا و آخرت باشی.       ...
15 بهمن 1393

اولین دندون گل پسرم

پسمل طلای مامانی دندون نو مبارک آخرش بعد از کلی اذیت شدن و نق زدن بالاخره مروارید قشنگی از لثه هات زده بیرون طلای مامان دندون قشنگت مبارک اینم از عکسای جشن کوچیک خانوادگی که من و بابا به واسطه ی دندون قشنگه ی گل پسرمون براش ترتیب دادیم:  
14 آبان 1393

اولین محرم

عباس جانم امروز اولین محرمی هست که تو می بینی پسر قشنگم امیدوارم الگویت علی اصغر علیه السلام باشد و در تمامی مراحل زندگی ات پا در مسیر عشق به اهل بیت بگذاری... همیشه و هر لحظه به خدا می سپارمت ...
6 آبان 1393

پسمل مستقل مامانش

آ فرین پسر قشنگ مامانی امروز که شیشه شیرتو دادم دو تا دستاتو حلقه کردی       دورش و دستای منو پسزدی و خودت با افتخار گرفتیش آها فهمیدم پسمل     با درک مامانی فک کنم دیگه متوجه شدی که چقد     مامانی کار داره می خوای کمکش کنی قربون پسر وظیفه شناسم برم الهی که   وجودم به وجود تو بنده عاشقتم مامانی             ...
7 شهريور 1393

اولین غذای گل پسرم

عباسم   عزیز دل مامانی گل پسرم در ماه خیلی کم وزن اضاف میکنه مامانی نگران   پسمل طلاشه   این بود که مامانی بعد از تحقیق و مطالعه فراوان تصمیم گرفت یه روزی مثل امروز   اولین غذاتو شروع کنه   این بود که در ابتدا با لعاب برنج شروع کردم   ای شیطون بلا اولش یه کم اخ و تخ کردی ولی بعدش انگار بیشتر می خواستی   ولی من جرات نکردم بیشتر   به گل پسرم غذا بدم آخه می ترسم خدایی نکرده دچار مریضی و اسهال   بشی آخه مامانی هر چیزی حساب کتاب داره   فقط یه قاشق خوردی فردا دیگه قول به پسرم بیشتر غذا بدم   ر...
6 شهريور 1393

روی شکم رفتنت

مامانی امروز بعد از تلاش فراوان تونستی خودت رو شکم بری   و برگردی و اینقد قل می خوردی و لذت می بردی  و دستاتو تو   دهانت می کنی انگار که داری آبنبات چوبی می خوری تا یه کم   خسته میشی و من بلندت می کنم جیغت میره تو هوا...   آخه قهرمان کوچولوم از همین الان داره نشون میده که   مستقله و می تونه کاراشو خودش انجام بده   من بهت افتخار می کنم عزیزم     و من و بابایی بیش تر از تو خوشحالیم و لذت می بریم چون   داریم می بینیم که پسرمون داره بزرگ میشه   اینم از عکسای خوشگلت     ...
3 تير 1393

اولین عکس عباس در بیمارستان

عباس جان عزیز دل مادر بالاخره انتظار به پایان رسید و فرشته ای زیبا از آسمان بودی که به زمین خاکی قدم نهادی ... تولدت مبارک ! به زندگی من و بابایی خوش آمدی آمدی تا شادی هایمان را دو چندان کنی....                                                                 دوستت دارم هدیه آسمونی ...
2 فروردين 1393
1