پنجمین ماهی که در وجودم بودی...
فرزند عزیزم عباس جان
امروز لحظاتی را سپری می کنم که تو تازه وارد پنج ماهگی شده ای...
او پنج ما از زندگیت در رحم من می گذرد
عزیزم از خداوند می خواهم حافظ تو باشد و تا به دنیا آمدنت مواظب تو
باشد و قدمی خیر برای من و پدرت داشته باشی و در زندگی آنگونه باشی
که باعث افتخار من و پدرت شوی و همه به وجود تو افتخار کنند
فرزندم تو در آستانه ورود به دنیایی پر از ظلم و ستم هستی و خوبی
و بدی آنقدر با هم عجین شده ان که تشخیص آن سخت و دشوار است
و از خداوند متعال می خواهم به تو و به من و پدرت بصیرت بدهد و دور از مسائل
پوچ دنیایی باشیم و برای آخرتمان توشعه سفر ببندیم.
فرزندم واقعا زیستن در این دنیا سخت است و من هر روز از خداوند می خواهم
هیچ گاه خانواده ام را از ائمه اطهار جدا نسازد.
الهی آمین
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی