پانزده ماهگیت مبارک
عباس جان، عشق مامان پانزده ماهگیت مبارک پسرم!
روز به روز که می گذره من بیش از پیش لبریز از عشق تو میشم.
از خداوند مهربان شاکر و قدردانم که پسر زیبا و مهربان و دلنشینی همچون تو به من عطا کرده .
هر چی بزرگتر میشی شیطنت هات بیشتر می شه و هوش سرشارت بیشتر نمایان میشه و من
خوشحال از اینکه می بینم پسر قشنگم هر روز پیشرفت می کنه. خیلی از کلماتو متوجه میشی و چند
تا کلمه رو میگی مثل علی، بیا، بده، مهدی، حاجی، بابا، الو، و... امروز مامانی صدات زد گفت بیا یه بوس
بده بهم خودتو محکم پرت کردی تو بغلم و محکم چسبیدی بهم
ممنونم پسر قشنگم که صمیمانه خودتو به آغوشم سپردی... دوستت دارم فرشته آسمونی
امروز به شیطون بلای مامانی پفیلا دادم ولی حاضر نمیشه با دستاش بخوره و با اصرار اشاره
به قاشق می کنه که بهش بدم
آخه قشنگم کدوم آدمی دیدی که پفیلا را با قاشق بخوره ...
مامانی چون می دونه گل پسرش عاشق پفیلاست هر وقت میره خرید یه دونه پفیلای پنیری
هم براش می خره
ولی امروز که از خرید اومدم و پفیلا رو بهت دادم و رفتم تو آشپزخونه یهو صدای گریه
و سرفه کردنت بلند شد ...
یه پفیلای بدجنس و شیطون توی گلوی گل پسرم گیر کرده بود
منم با عملیات فوری گلابدونم رو نجات دادم
بابایی هم هل کرده بود نمی دونست چیکار کنه فقط مدام به من می گفت آب بدمت...