نه ماهگیت مبارک تمام زندگی من و بابایی
سلام پسمل طلام
وای که چقد این روزا خوشحالم آخه سیر تحولات
درونت خیلی زیاد شده و من به وجودت بیش از پیش افتخار می کنم
عباسم عشقم با تمام وجودم برای تو خوبترینم می نویسم
مادرت با انگیزه و عشق تمام لحظاتو با تو سپری می کنه و امید
داره روزی بزرگ بشی و افتخارشو چندین برابر کنی
شیطون بلای مامانش عاشق خودکار و کتاب و دفتره جوری
که تاشاگردای مامانی میان حمله ور میشی براشون و اونا
از ترس تو همه چیزشونو قایم می کنن
گاهی اینقد حرف میزنی برامون و دد بب میکنی که من و
بابایی فک میکنیم نی نیمون میخواد سخنور بشه
ماشاالله به جونت تا منو بابایی میخوایم غذا بخوریم میای وسط سفره و
همه چیزو به هم میریزی اونوقت منم مجبور میشم یا در کابینتو برات باز
کنم بری تجسس یا قاشق و ظرف بدم دستت تا حمله ور نشی
جدیدا علاقمند شدی سر شیشه و ظرف رو ببندی تا میام برات شیر
درست کنم میای سر قوطی شیرتو ازم می گیری که خودت ببندیش
آفرین پسمل زرنگم
این وروجک من همیشه زیر کابینتا دنبال پستونکش میگرده آخه باهوش
مامانی چون یه بار پستونکشو اونجا دیده فک می کنه
همیشه اونجاست
راستی یادم نره بگم براتون که این بلای من از تختم
میاد پایین جدیدا.... آخ که کار دستمون میده یه وقت
کلا کارش تو خونه اینه که یا به من بچسبه یا بابایی ناگفته نمونه
بابایی که میاد دیگه منو فراموش می کنه بیچاره مامانی
تا میاییم بریم دابلیو سی گریه سر میگیره و تا دم دسشویی میاد دنبالمون
کم مونده بیاد تو پشتی هم که میزاریم پرت می کنه اونور و تلاش می که
بیاد خودشو بهمون برسونه عجب بلاییه این وروجک
با تمام شیطنتات دوست دارم